از اواسط دهه هشتاد میلادی در بسیاری از کشورهای اروپای غربی خانواده جدیدی از احزاب شکلگرفته که در متون علمی و روزنامهنگاری از آن با عنوان پوپولیسم راستگرا یاد میشود.۱ زمانی که احزاب تازهوارد راستگرا (مانند حزب جبهه ملی در فرانسه۲ لیگ شمال در ایتالیا ۳، ولامس بلوک بلژیک ۴و حزب آزادی اتریش ۵) در کشورهای خود وارد صحنه شدند و نخستین موفقیتهای انتخاباتی را کسب کردند، عموماً آنها را بهمثابه احزاب یا جنبشهای اعتراضی با کوتاه عمر میپنداشتند، چیزی که همواره در تاریخ سیاسی احزاب در دموکراسیها رخ میداد؛ بنابراین انتظار وجود داشت تا این احزاب یا جنبشهای چالشبرانگیز در کوتاهمدت یا بلندمدت به حالت عادی بازگردند و در نظامهای حزبی کاملاً ناپدید شوند؛ ولی چیزی که در ادامه اتفاق افتاد، اساساً این فرضیه را رد کرد. نهتنها بهاینعلت که پوپولیستهای راستگرا توانستند از موضع خود دفاع کنند و آن را گسترش دهند، بلکه این پدیده در سایر کشورهای غربی تسری یافت و در دموکراسیهای اروپای مرکزی نیز متوقف نشد. امروزه در برخی از این کشورها پوپولیستهای راستگرا جریانهای اصلی سیاسی را به عهده دارند.۶
روند موفقیتهای احزاب راستگرا تا سال ۲۰۰۰ بهطور مداوم ادامه داشت؛ ولی در نیمههای دهه نخست قرن ۲۱ دچار اُفت و تنزل و پسازآن دوباره باقدرت ظاهر شدند. این بار پوپولیستهای راستگرا کشورهایی را به چنگ انداختند که تا قبل از آن در آنها جایی نداشتند. اُفول آنان در پارهای از زمان را میتوان بهخاطر عملکردشان دانست، نه به عدم استقبال رأیدهندگان به شعارهای پوپولیستهای راستگرا. یکی از دلایل قطعی برای این استدلال این است که پوپولیسم راستگرا بر احزاب بزرگ سنتی غلبه و نفوذ بیشتری داشت. احزاب بزرگ و سنتی نهتنها شعارها و برنامههای پوپولیستهای راستگرا را تصاحب میکردند، بلکه از سبک سیاسی آنها نیز استفاده مینمودند.۷
درعینحال احزاب و جنبشهای پوپولیست چپگرا نیز گسترش پیدا کردند. پوپولیسم چپگرا برخی از رأیدهندگانی که به علت طرح موضوعاتی از سوی نیروهای پوپولیست راستگرا راندهشده بودند را با آدرسی بهتر و باورپذیرتر به سمت خود ترغیب میکرد.
این دو گروه از پوپولیسم که اغلب در قالب حزبی با هم همپوشانی دارند، دو جبههی اصلی احزاب محافظه کار (دموکرات مسیحی و سوسیالدموکرات) را به چنگ آوردهاند؛ یکی از طریق گفتمان انتقادی علیه سرمایهداری و یا رفاه مردمسالاری برگرفتهشده از سوسیال-پوپولیسم و دیگری از طریق پارادایم فرهنگی ضد اسلامی.
پوپولیسم میتواند با ایدئولوژیهای مختلف و محتواهای نظری متفاوتی پیوند برقرار کند. درحالیکه پوپولیسم چپگرا عمدتاً در امریکای جنوبی یافت میشود؛ ولی در جنوب اروپا پدیدهای نو است.
در اروپای غربی، ظهور احزاب پوپولیست راستگرا را میتوان به سه دسته پیشگامان، جریانهای اصلی و دنبال کنندگان (جریان متأخر) تقسیم کرد. احزاب پیشرو یا پیشگامان در دهه هفتاد میلادی در کشورهایی مانند دانمارک و نروژ به وجود آمدند. آنها ابتدا خود را بهعنوان احزاب مخالف دولت رفاهی و جنبشی اعتراضی علیه مالیات معرفی کردند؛ ولی در دهه هشتاد مهاجرت را بهعنوان کلیدیترین مسئله خود در نظر گرفتند.
جنبشی که در دانمارک بهعنوان حزب پیشگام (در بین پوپولیستهای راستگرا) تشکیل شده بود، بعداً در سال ۱۹۹۵ به حزب مردم دانمارک۸ تبدیل شد. در میان همه احزاب پوپولیست راستگرا در کشورهای اروپای غربی، احزاب دانمارکی و نروژی به همراه حزب مردم سوئیس۹ بهطور کامل در نظامهای سیاسی خود ادغامشدهاند.۱۰

دهه هشتاد میلادی را میتوان مهمترین دوره برای بنیانگذاری و موفقیت احزابی دانست که تا امروز سختترین هستهی پوپولیسم راستگرا را تشکیل دادند: جبهه ملی در فرانسه ۱۱، ولامس بلوک۱۲ در بلژیک و لیگ شمال در ایتالیا ۱۳ حزب آزادی اتریش۱۴ نیز که در سال ۱۹۵۶ تأسیس شده بود، در همین دوره تحت رهبری یورگ هایدر۱۵ به یک حزب پوپولیست راستگرا تبدیل شد.
حزب جبهه ملی فرانسه سال ۱۹۷۲ توسط ژان-ماری لو پن۱۶ تأسیس شد، اما تا اوایل دهه هشتاد میلادی در سایه حضور داشت. در آلمان نیز حزب جمهوری خواهان۱۷ که از شاخههای جداشده از سوسیال مسیحیها۱۸ به شمار میرفت، پس از تنها چند موفقیت در مجلسهای ایالتی برلین و بادن وورتمبرگ۱۹ در اواسط دهه نود میلادی تقریباً از صحنه سیاسی خارج شد.۲۰
روند موفقیتهای احزاب راستگرا تا سال ۲۰۰۰ بهطور مداوم ادامه داشت؛ ولی در نیمههای دهه نخست قرن ۲۱ دچار اُفت و تنزل و پسازآن دوباره با قدرت ظاهر شدند.
از دهه نود تاکنون پوپولیسم راستگرا در اروپا به پدیدهای فراگیر و گسترده تبدیل شده است. احزاب متأخری که پس از هستهی سخت یا جریان اصلی پوپولیسم راستگرا شکل گرفتند، عبارت بودند از: حزب فورتسا در ایتالیا ۲۱، متعلق به سیلویو برلوسکونی ۲۲ که صاحب رسانهی بزرگی در ایتالیا بود و حزب مردم سوئیس ۲۳ که توسط کریستوف بلوچر۲۴ یک پوپولیست راستگرا تشکیل شد.
در ادامه پس از سال ۲۰۰۰ حزب «لیست پیم فورتاین»۲۵ هلند که بعداً در سال ۲۰۰۶ «حزب برای آزادی»۲۶ از آن به وجود آمد، در بریتانیا «حزب استقلال پادشاهی متحده»۲۷ که در سال ۱۹۹۳ تأسیس شده بود؛ ولی تازه در انتخابات سال ۲۰۰۹ در پارلمان اتحادیه اروپا به موفقیت دست پیدا کردند، حزب «فنلاندیها»۲۸ که در سال 1995 بهعنوان یک حزب محلی تأسیس شد و در سال ۲۰۱۱ پس از کسب آرای بسیار به سومین جریان سیاسی بزرگ در فنلاند تبدیل شد و حزب «آلترناتیو برای آلمان»۲۹ که در سال ۲۰۱۳ تشکیل شد، روند توسعه و گسترش پوپولیستهای راستگرا در اروپا را نشان میدهند.
در سوئد جایی که تلاشهای حزب پوپولیست راستگرای «دموکراسی جدید» در دهه نود میلادی بینتیجه مانده بود، بعداً حزب «دموکراتهای سوئد»۳۰ توانستند در انتخابات سال ۲۰۱۰ و ۲۰۱۴ آرای خود را تا دو برابر افزایش دهند.
در بین جریانهای پوپولیست اروپایی یک نمونه متفاوت وجود دارد. حزب «جنبش پنج ستاره»۳۱ ایتالیا که توسط وبلاگ نویس و طنزپرداز ایتالیایی بپه گریلو۳۲ – بدون اینکه نشانه یا ویژگی مشخصی از چپگرایی داشته باشد – بر اساس برنامه حزب به خانواده پوپولیسم چپگرا تعلق میگیرد. این حزب اما در پارلمان اتحادیه اروپا به همراه حزب استقلال پادشاهی متحده بریتانیا و دموکراتهای سوئد فراکسیون حزب راستگرای «اروپای آزاد و دموکراسی»۳۳ را تشکیل دادند. حزب جنبش پنج ستاره در انتخابات سال ۲۰۱۳ با جهشی فوقالعاده 25.6 درصد از آرا را به خود اختصاص داد و بافاصلهی بسیار کمی پشت سر دو حزب بزرگ دیگر ایستاد. آنها در انتخابات پارلمان اتحادیه اروپا در سال ۲۰۱۴ تقریباً 21.1 درصد رأی آوردند.۳۴

علل و ریشههای پیدایش احزاب پوپولیست
احزاب و جنبشهای پوپولیست محصول بحرانهای مدرنیزه شدن هستند. این احزاب زمانی پدید میآیند که در یک جامعه تعادل میان نیازهای اقتصادی، توزیع قدرت در ساختارهای اجتماعی و اشکال خودآگاهی فرهنگی از بین میرود. لورنس گودین۳۵، تاریخپژوه آمریکایی این وضعیت را «جنبش پوپولیستی»۳۶ مینامد.۳۷ اگر جامعه بهسرعت دچار تحول یا تغییرات شدیدی شود یا گروههایی خاص از جامعه زیان و ضرر ببینند، دچار سردرگمیشوند که این با ترس همراه خواهد بود و در مورد آینده احساس ناامنی کنند و احساس بیگانگی سیاسی به آنها دست دهد، در این وضعیت، این پوپولیستها هستند که شرایط را به سود خود پیش میبرند – اتفاقی که در امریکای قرن نوزدهم با به وجود آمدن حزب پوپولیست۳۸ و در جمهوری چهارم فرانسه باروی کار آمدن پوژدیستها۳۹ نیز رخ داد.
بیشتر بخوانید:
- کرونا در حال تکان دادن فلسفههای اخلاقی
- چگونه ویروس کرونا تصویر جامعهای بیفرهنگ از غرب ارائه داد
- لزوم تجدید ساختار در مسیر جهانی شدن
- ناتو زنده است یا مرده؟
این پدیدهها نمونههایی از تاریخ بهشمار میروند، درحالیکه برای پوپولیسم امروزی مشخصههای زمانی و مکانی تعیینکننده هستند؛ زیرا جوامع در روند سریع جهانیسازی با مشکلات بیشتری در درون خود دستوپنجه نرم میکنند و ازاینرو با واکنشهایی که پوپولیستها به اثرات منفی مدرن سازی نشان میدهند، همراهی بیشتری خواهند داشت.
ازنظر اقتصادی این عواقب در زمینههایی مانند افزایش رقابت در دستمزدها، کاهش تدریجی امنیت دولت رفاه و دوقطبیسازی غنی و فقیر تشدید پیدا میکنند. علاوهبر این بخشهای زیادی از طبقه متوسط احساس تهدید و سقوط میکنند. قربانیان لزوماً نباید از زیانهای عینی (مانند دستمزد یا جایگاه شغلی) رنج ببرند. تنها احساس تبعیض و کمبود در مقابل انتظارات خاص یا گروههای دیگر برای سردرگمی کفایت خواهد کرد. این احساس میتواند در بین منتفعان نیز شکل گیرد، زمانی که به این باور برسند که در نبرد تقسیم منافع در مقایسه با گروه دیگر کنار گذاشتهشدهاند.
از منظر فرهنگی، جهانیسازی به این معنی است که تفاوتهای شیوه زندگی و گرایشهای اخلاقی بیش از قبل نمایان میشوند. چراکه امروزه مهاجرت (برخلاف گذشته) بهطور فزایندهای به سایر گروههای فرهنگی دیگر تسری یافته و جوامع یا ملتهای همگن در کوتاهمدت یا بلندمدت به جوامع چند قومی با چند فرهنگی تبدیل میشوند. رویارویی با فرهنگهای بیگانه از سوی بخشی از جامعه بهعنوان از دست رفتن هویت سنتی تلقی میشود. این فقدان زمانی سختتر میشود که در فرآیند فرد سازی در جامعه، سایر گروهها و ارتباط با آنها از بین میرود.
درحالیکه ترس از اسلام، آب به آسیاب منتقدان راستگرای مخالف با مهاجرت میریخت، با تشدید بحرانهای مالی و یورو منتقدان پوپولیست علیه پروژه مدرن سازی نئولیبرال جانی تازه گرفتند.
درنهایت ناامنی اجتماعی و بیگانگی باعث میشود تا بخشهایی از جامعه دیگر خود را ازنظر سیاسی در اجتماع سهیم ندانند. ازآنجاییکه دولت بهطور فزایندهای از ظرفیت مستقل خود طی فرآیند جهانیشدن محروم میشود، نمیتواند بهراحتی این کار را با بهبود عملکرد انجام دهد. فقدان عمل و ابتکار عمل اگرچه میتواند همزمان در سطوح فراملی و بین دولتی بازیابی شود؛ ولی بااینحال ابزارهای کنترل و نفوذ دموکراتیک نیز از آنها سلب میشود، ابزارهایی که تاکنون صرفاً در چارچوب دولت-ملت قرار داشتند.
اگر در اوایل سالهای ۲۰۰۰ نشانههایی از مستأصل بودن و ضعف تدریجی نیروهای پوپولیست دیده میشد؛ ولی این جریان در پی حملات یازده سپتامبر ۲۰۰۱ و در پی آن حملاتی که به نام تروریسم اسلامگرایی، جنگهای داخلی در خاورمیانه، وضعیت اسفبار زندگی در قاره افریقا، افزایش موج مهاجرت از مسیر جنوب بالکان از سال ۲۰۱۳ و بحرانهای مالی و یورو که از سال ۲۰۰۷ رخ داد، تشدید پیدا کرد.۴۰
درحالیکه ترس از اسلام آب به آسیاب منتقدان راستگرای مخالف با مهاجرت میریخت، با تشدید بحرانهای مالی و یورو منتقدان پوپولیست علیه پروژه مدرن سازی نئولیبرال – از چپ گرفته تا راست – جان تازهای گرفتند. سایهی منفی این بحرانها در دهه نود میلادی بهطور قابلتوجهی در اروپا ظاهر شده بود و باعث شد تا پوپولیستهای راستگرایی مانند حزب لیگ شمال ایتالیا که تا قبل از این تا حدی خود را موافق اروپا میدانستند، اکنون به مخالفان جدی اروپا تبدیل شوند. وقتی به استدلالهای آنها توجه شود، آنها اتحادیه اروپا را نماینده و مسئول پروژه مدرنیزه شدن میدانند: زیانهایی که به رفاه مادی آنها رسیده، بیگانگی چند فرهنگی و بحران نبود مشارکت سیاسی؛ بنابراین جهانیشدن انتزاعی به همراه این بحرانها اتحادیه اروپا را به یک مقصر تبدیل میکند.
ریشههای پیدایش این روند را میتوان در ساختار انتخاباتی احزاب پوپولیست جستجو کرد. شواهد نظریه بازندگان مدرنیزه شدن را میتوان در ساختار اجتماعی و سطوح نظری آنها یافت.41 تعداد مردان، جوانان و میانسالان و افرادی که مدرک آموزشی متوسط یا پائینی دارند، در بین رأیدهندگان آنها بیشازحد متوسط هستند. با پیشرفت روند پیروزیهای نئولیبرالیسم از دهه 1990 موج حمایت طبقه متوسط و بستگان آنها از پوپولیسم راستگرا به سمت کارگرها و بیکاران بیشازپیش کشیده شد.
احزاب پوپولیست راستگرا در کشورهایی به پیروزی رسیدند که در مقایسه با کشورهای جنوبی کمتر از عواقب بحرانها متأثر بودند.
ترکیب رأیدهندگان به سمت رقابت میان پوپولیستها / سوسیالیستها و سوسیالدموکراتهای چپگرا پیش رفت. ازنظر ذهنی نشان داده شد که تمایل برای انتخاب احزاب پوپولیست به نارضایتی شدید سیاسی و دیدگاههای بیگانه هراسی و فقدان اعتماد اجتماعی بستگی فراوانی دارد. ازآنجاییکه بسیاری از طرفداران احزاب چپگرا از ارزشهای فکری محافظهکارانه و اقتدارگرا برخوردار هستند، همپوشانی قوی میان آنها بارأی دهندگان دست راستی وجود دارد.
اگر احزاب بهطور جداگانه موردبررسی قرار گیرند، شرایط دیگری نیز برای علل و ریشههای پیدایش پوپولیسم وجود دارد که میتوانند از منظرهای مختلف تفسیر شوند. بر اساس طبقهبندی که در بالا انجام شد، تفاوت کشورها در نزاعهای سیاسی احتمالاً بیشتر خواهد بود، چراکه آنها بهطور عمده در ویژگیهای تاریخی، نهادی و فرهنگی نظامهای۴۲ حکومت مربوطه ریشه دارند. یک مثال خوب میتواند اتریش باشد که کارتل های قدرت بهگونهای دموکراتیک میان حزب مردم و حزب سوسیالدموکرات۴۳ تقسیمشده بود که در مشروعیت بخشیدن به گفتمان علیه حزب دیگر، یعنی حزب آزدی۴۴ نقش مهمی ایفا میکرد.۴۵
افزون بر این انحرافات قابلتوجهی در فاکتورهای اقتصادی و فرهنگی مشهود است. از زمان ظهور هیتلر در دهه سی، این ایده در علوم اجتماعی گسترشیافته است که احزاب راست افراطی در زمان بحران اقتصادی، هنگامیکه نرخ بیکاری و تورم افزایش مییابد، رونق پیدا میکنند؛ اما اگر نتایج انتخابات اروپایی پوپولیستهای چپ و راست را پس از بحران یورو مقایسه کنیم، تصویر دیگری ظاهر میشود. درحالیکه احزاب چپگرایی مانند سیریزا یونان ۴۶، پودموس اسپانیا۴۷ و حزب جنبش پنج ستاره ایتالیا در کشورهای بحرانی جنوب اروپا به موفقیت دست پیدا کردند، احزاب پوپولیست راستگرا در کشورهایی به پیروزی رسیدند که در مقایسه با کشورهای جنوبی کمتر از عواقب بحرانها متأثر بودند: کشورهایی مانند اتریش، دانمارک، آلمان، فرانسه، هلند و سوئد.
این از یکسو نشاندهندهی اولویتهای متفاوت نزاعهای سیاسی است: در کشورهای جنوبی موضوعات اقتصادی بر نزاعهای فرهنگی ارجحیت دارند، در کشورهای شمالی نزاعهای فرهنگی بر چالشهای اقتصادی. از سوی دیگر، این شرایط به مفاهیم ایدئولوژیک و درگیریهای منافع ناشی از بحران بدهی اشاره میکند. انتقاد از سیاست ریاضت اقتصادی که کشورهای جنوبی را به فرمانبران سیاستهای اقتصادی از نهادها [ی اتحادیه اروپا] تبدیل میکند، عمدتاً میتواند بهصورت باورپذیرتر توسط پوپولیسم چپ عنوان شود؛ و رد هرگونه اتحادیه تغییرپذیر۴۸ که کشورهای عضو اتحادیه اروپا را از مالکیت و استقلال ملی خود در برابر حق محروم میکند، توسط پوپولیسم راست مطرح میشود.

تبارشناسی و انواع ایدئولوژیهای پوپولیسم
پوپولیسم میتواند با ایدئولوژیهای مختلف و محتواهای نظری متفاوت پیوند برقرار کند. درحالیکه پوپولیسم چپگرا عمدتاً در امریکای جنوبی یافت میشود؛ ولی در جنوب اروپا این پدیدهای نو و تازه است.۴۹ در سایر نقاط اروپا بیشتر پوپولیسم راستگرا غالب است؛ اما این نکته بحثبرانگیز باقی میماند که آیا پوپولیسم خود ویژگیهای ایدئولوژیک را داراست یا خیر۵۰. حمایت سرسخت حزب از ملت و علیه نخبگان بر آزادی فردی و لزوم بر دخالت در امور جامعه تأکید دارد. بدین ترتیب طیف گستردهای از مواضع متضاد پدید میآید که پوپولیسم را در بهترین حالت بهعنوان یک ایدئولوژی بلند و باریک یا تفصیلی تعریف میکند.
مخاطب و مبنای ایدئولوژیک در تمام اشکال مختلف پوپولیسم «ملت» هستند که بهعنوان ایدئال هویتساز در نظر گرفته میشوند. بهجای پذیرش و شناخت پیچیدگی جوامع مدرن، پوپولیستها ارزشها و فضایل اخلاقی را به کار میگیرند. از مفهوم «ملت» در بین احزاب پوپولیست برداشتهای متفاوتی وجود دارد. احزاب راستگرا اغلب بر هویت ملی تأکید میکنند، درحالیکه گروههای چپگرا بیشتر به وضعیت اجتماعی کارگران و بیکاران اشاره میکنند. هر دو برداشت در یکچیز مشترک هستند و آنهم تبلیغ منافع مشخصی از رأیدهندگان بهعنوان خواستههای اصلی «ملت» است.
برای تشریح قدرتیابی پوپولیسم راستگرا در اروپای غربی، میتوان از دلایل تجربی و نظری استفاده کرد. دلایل تجربی به افزایش اهمیت خطوط نزاعهای فرهنگی در نظامهای حزبی اشاره دارد که در دهه هفتاد به ایجاد اولین جنبشهای اجتماعی جدید و سبزها (گروههای طرفدار حفظ محیطزیست) منجر شد، قبل از اینکه در دهه هشتاد واکنشهای متقابل پست-ماتریالیستی دست راستی از سوی احزاب پوپولیست جدید شکل بگیرد. توضیح نظری بر ارتباط داخلی بین تفکر راست و ایدئولوژی پوپولیستی تأکید دارد:
- اولا تقابل و رویارویی مردم ساده با نخبگان سطح بالا اهمیت زیادی دارد، ملت نیز باید بهعنوان یک موجودیت همگانی در نظر گرفته شود. خطوط مرزبندی میان انسانها و گروههایی که به آنها تعلق دارند یا ندارند، افق راستگراها را از مبنای جهانی گرایی چپگراها متمایز میکند.۵۱
- ثانیاً پوپولیسم علیرغم تبعیت از نگاههای ضد لیبرال و ضد-پلورالیسم، رویکردی اساساً فردگرا را دنبال میکند که بر مسئولیتهای فردی تأکید دارد و مخالف اقتدار دولتی و همبستگی اجباری جمعی است.
- ثالثا پوپولیسم به نظر موجودی عقبمانده است، به این دلیل که میخواهد تصویری از جامعه را که توسط فرآیند مدرنیزهسازی جایگزین شده است را حفظ و آن را بهعنوان عصر طلایی رمانتیک تبدیل کند.
از میان این سه استدلال که بیان شد، مورد آخر ضعیفترین محسوب میشود. حفظ شرایط گذشته دیگر در انحصار گروههای راستگرا قرار ندارد (حتی اگر چنین بوده باشد)، بلکه در این میان به مسئلهای مهم برای چپگرایان تبدیل شده است – برای این مورد میتوان به حفظ محیطزیست، آبوهوا و یا حفظ توان رقابتهای بینالمللی برای دولتهای رفاهی تحتفشار اشاره کرد.
احزاب راستگرا اغلب بر هویت ملی تأکید میکنند، درحالیکه گروههای چپگرا بیشتر به وضعیت اجتماعی کارگران و بیکاران اشاره میکنند
ممکن است اینجا نقاط مشترکی بین پوپولیستهای چپ و راست شکل گیرد، اما دو استدلال اول و دوم همزمان به مواضع درونی و ایدئولوژیک پوپولیستهای راستگرا اشاره میکنند. کاس موده ۵۲، دانشمند علوم سیاسی اهل هلند که ما تا به امروز بهترین اثرهای مقایسهای درزمینهٔ پوپولیسم راستگرای اروپایی را از او داریم، هر دو مورد را با راست رادیکال یکی میداند.۵۳ وی بومیگرایی۵۴ و اقتدارگرایی را بهعنوان اجزاء اصلی ایدئولوژی شناسایی میکند.
بومیگرایی از نوعی ناسیونالیسم غیر لیبرال (لزوماً نه نژادپرستی یا ملیگرایی است) حمایت میکند و از دیدگاه فرهنگی نماینده یک دولت ملی یکدست است که خواهان دوری از افراد و ایدههای بیگانه است. خطر این یکپارچگی میتواند منجر به منازعات مربوط به مهاجرت یا ملیت شود، موضوعی که تفاوت عمدهای را میان راستگرایان افراطی در غرب و میانه شرقی اروپا نشان میدهد. تعریف اقتدارگرایی به دنبال درک کلاسیک اجتماعی-روانشناختی مکتب فرانکفورت است که از نگرش اخلاقی سنتی و اعتقاد به ساختار سلسله مراتبی جامعه بهعنوان هسته شخصیت استبدادی پیروی میکند.
تعریف موده مفاهیم جدیدتر در پژوهش را در برمیگیرد که بر اساس آن هویت بهعنوان مسئلهای کلیدی برای پوپولیستهای راستگرا در نظر گرفته میشود. اصلیترین منبع پوپولیستهای راستگرا همچنان ملت است که دیگر تنها یا لزوماً در یک معنای مشخص محدود نمیشود، بلکه در بستری فراملی و مشترک برگرفته از تعلق فرهنگی اروپای غربی است که چهره مقابل آن جمعیت مهاجرتی غیر غربی را تشکیل میدهد. مشکلی که در تعریف موده وجود دارد، این است که هسته ایدئولوژیک سیاستهای هویتی پوپولیستی را بسیار محدود در نظر میگیرد.۵۵ از یکسو احزابی مانند جبهه ملی فرانسه، ولامس بلوک (بلانگ) بلژیک و یا دموکراتهای سوئد نشان میدهند که پوپولیسم راستگرا میتواند مواضع نژادپرستی و افراطی را در پیش گیرد و از سوی دیگر مبنای آن با استدلالهای غیربومی گرایی (از منظر هویت فرهنگی) و مواضع لیبرالتر سیاسی اجتماعی در پیوند است؛ مانند حزب لیست پیم فورتاین هلند که در انتقاد خود به اسلام تنها به ارزشهای دموکراتیک غربی اشاره میکند – بهطور مثال جدایی کلیسا از دولت، برابری زن و مرد و آزادی جنسیتی.
اهداف سیاسی اقتصادی پوپولیسم راستگرا نیز مانند سیاست هویتی آن از طیف متنوعی تشکیل میشود. در مرحله تشکیل حزب ابتدا اغلب نمایندگان پوپولیسم راست سیاستهای نئولیبرال را در پیش میگیرند، البته درگذشته در سالهای دهه نود اغلب این احزاب سیاستهای حمایتی۵۶ را دنبال میکردند؛ ولی هماکنون بهجای اینکه دولت رفاهی را کوچک کنند، از آن حمایت میشود و حتی باید گسترش یابد. علاوه بر این مهم بود تا بتوانند مانع از سیاستهای اروپا شوند که بهطور یکجانبه بر رفع موانع بازار متمرکز بود.
اصلیترین منبع پوپولیستهای راستگرا همچنان ملت است که دیگر تنها در یک معنا محدود نمیشود؛ بلکه در بستری فراملی و مشترک برگرفته از تعلق فرهنگی اروپای غربی است که چهره مقابل آن جمعیت مهاجرتی غیر غربی را تشکیل میدهد.
احزاب راستگرای جدید با چرخش به چپ از یکسو خود را با مبنای رأیدهندگان تطبیق دادند و از سوی دیگر مطالبات سیاسی اجتماعی را با مسائل اصلی سیاستهای هویتی ازجمله محدودیت مهاجرت و انتقاد از چند فرهنگی بهخوبی پیوند زدند. پوپولیستهای راستگرا توانستند از این طریق احزاب چپگرا را بهخوبی از میان بردارند و تا اندازه زیادی مانع از روی کار آمدن رقبای پوپولیست چپگرا شوند.
نگرشی که در منابع از آن بهعنوان «تعصب روی رفاه اجتماعی» یاد میشود که بر اساس آن رفاه فرد باید در مقابل سهم خواهی «طرف ثالث» (فرد مهاجر یا توابع سایر ملتها) حفظ شود، بهخوبی در کشورهای اقتصادی بزرگ صادق است، بهویژه در کشورهایی که سطح رفاه اجتماعی دولتی بالایی دارند.

مشخصههای سازمانی و نهادی
ازنظر سازمانی، پوپولیستها نیز ویژگیهای خاص خود را دارند که آنها را از نمایندگان جریان اصلی سیاسی (احزاب بزرگ) جدا میکند. در مطالعات حزبی، آنجلو پانه بیانکو۵۷ (پژوهشگر ایتالیایی) آنها را نوعی «احزاب انتخاباتی حرفهای»۵۸ مینامد،۵۹ شکلی مدرن از احزاب کادری ۶۰. در میان احزاب تازهوارد، سه نوع سازمانی متفاوت وجود دارند که در برخی موارد با هم مرتبط هستند:
- نوع نخست همانطور که بانه بیانکو اشاره میکند، میتواند «احزاب کاریزماتیک» نامیده شود. اغلب پوپولیستهای چپ و راست امروزی میتوانند ذیل آن قرار گیرند. چنین احزابی تحت نظر یک فرد که اغلب رهبر و مؤسس آن محسوب میشود، هدایت میشوند. ساختارهای نهادینهشده و رویههای دموکراتیک در سازمان پشت اقتدار رهبر حزب قرار میگیرد؛ اصل وفاداری به رهبر.
- نوع دوم که بهطور مثال شامل حزب فورسا ایتالیا متعلق به سیلویو برلوسکونی میشود، سازمان یا حزب توسط فردی تاجر یا کارآفرین تأسیس میشود و عمدتاً از منابع مالی خود استفاده میکند و بر اساس اصول یک شرکت تجاری مدیریت میشود. این حزب تجاری یا شرکتی کمتر از پوپولیستها از ایدئولوژی متأثر است، نوعی که به آن شبیه است؛ این حزب نیز شکل خاصی از «حزب انتخاباتی» است.
- اما نوع سوم حزبی جنبشی و دارای چارچوب محسوب میشود. سازمان آنها متشکل از یک شبکه آزاد از فعالان است که از جامعه وارد آن میشوند. برای این نوع احزاب میتوان به حزب دزدان دریایی آلمان ۶۱، حزب سبزهای آلمان در اوایل تشکیل آن و یا جنبش پنج ستاره متعلق به بپه گریلو ایتالیایی اشاره کرد که البته این حزب با نوع کاریزماتیک همپوشانی دارد.
ازیکطرف، شخصیت جنبش پوپولیسم را میتوان با این واقعیت سنجید که نمایندگان آن عمدتاً افراد جداشده از احزاب دیگر نیستند، بلکه از دل جامعه میآیند.۶۲ از طرف دیگر ایدئولوژیک آنها مبتنی بر یک حزب بهعنوان «منتقدِ احزاب دیگر» است. انتقاد از سیستم قدرتِ نهادهای مسئول و تلاش برای مشارکت مستقیم ملت در تصمیمات در برداشتهای دموکراتیک پوپولیستها هر دوروی یک سکه هستند.
همچنین اهمیت رهبری کاریزماتیک مستقیماً از مفهوم پوپولیستی خواست واحد یک ملت حاصل میشود که ظاهراً از سوی یک فرد تنها میتواند به بهترین شکل عمل کند.۶۳ بااینحال، وابستگی جنبش به این شخص متزلزل است، زیرا دیر یا زود اقتدار او از بین خواهد رفت. ازاینرو اهمیت کاریزما برای پوپولیسم نسبی است. اهمیت کاریزما بیشتر خود را در مرحله شکلگیری نشان میدهد، هنگام تأسیس یا موفقیتهای ابتدایی احزاب که تقریباً همیشه مدیون شخصیتهای رهبران احزاب خود هستند. بااینحال، اکثریتقریببهاتفاق این احزاب موفق به ادامه حیات خود شدهاند و حتی پس از خروج از رقابتها نیز موفق بودهاند. در جریان این ثبات نهادی، آنها ویژگی شخصیت جنبش خود را تضعیف میکنند و خود را در قالب سازمانی به شکل احزاب و جریانهای اصلی تطبیق میدهند.
شخصیت جنبش پوپولیسم را میتوان با این واقعیت سنجید که نمایندگان آن عمدتاً افراد جداشده از احزاب دیگر نیستند، بلکه از دل جامعه میآیند
در برخی از کشورها نهادینه شدن از طریق قانون احزاب پیش بینی شده است. بهطور مثال در جمهوری فدرال آلمان حزبی را بر اساس «اصل رهبری» نمیتوان تأسیس کرد، چراکه قانون اساسی و قوانین احزاب مطالبات دموکراتیک زیادی را برای نظم داخلی احزاب در نظر گرفتهاند. همین کنترل و نظارتها در برخی از احزاب باعث رقابتهای شدید برای سهم خواهی افراد میشود و حتی میتواند باعث فروپاشی حزب شود. این اختلاف و نزاع داخلی در ماه ژوئیه ۲۰۱۵ برای حزب آلترناتیو برای آلمان رخ داد.
الزام دموکراسی درونحزبی در این زمینه بیشتر مانع موفقیت رقبای پوپولیستی میشود تا قانون انتخابات یا قوانین تأمین مالی حزب. این مسئله با درک صلح طلبانه از دموکراسی تشدید میشود که احزاب را ملزم به اجرا و اعمال قواعد دموکراتیک در درون سازمان خود میکند. بهطور مثال در حزب آلترناتیو برای آلمان مجمع عمومی حزب بهجای نمایندگان تصمیم میگیرند. این حزب همچنین از مدل برابری جنسیتی (که قبلاً توسط حزب چپها و سبزها نیز اعمال میشد) در ریاست حزب خود استفاده میکند.۶۴

تأثیرات و استراتژیهای رقابتی
احزاب پوپولیست همواره نظامهای حزبی در دموکراسیهای اروپایی را متحول کردهاند. عمر طولانی این احزاب نامگذاری آنها بهعنوان «جنبش یا احزاب اعتراضی» را کاملاً رد میکند. به نظر میرسد مناسبتر است که احزاب تازه تأسیس را بهعنوان «صدای نارضایتی» در نظر گرفت که شکافهای نهادهای مسئول در سیاست را نشان میدهند و خلأ آنها را جبران میکنند.۶۵ ازاینجهت میتوان حرکت پوپولیستها در چارچوب قانون اساسی را بهعنوان کارکردی بالقوه و مفید برای دموکراسیها در نظر گرفت.
محدودیتهای بالقوه نیز اهمیت دارند و باعث میشوند احزابی که به چالش کشیده میشوند، فرصتهای مختلفی برای پاسخ به احزاب چالش گر داشته باشند. اینجا منظور تطابق یا تمایز جایگزین که اغلب از آن یاد میشود نیست؛ بلکه بهعنوانمثال تفاوت میکند که سایر احزاب آیا شکل یا سبک پوپولیستها را در اختیار میگیرند یا مواضع محتوایی آنها را. استراتژی تمایز لزوماً به معنی نزدیک شدن به رقابتی ناخوشایند نیست و یا استراتژی انطباق نیز میتواند با حملات خشن کلامی علیه پوپولیستها همراه باشد.
در ادامه این سؤال مطرح میشود که انطباق یا تمایز به چه چیزی دقیقاً بازمیگردد. زمانی که احزاب بزرگ و اصلی مسائل و مشکلات مطرحشده از سوی پوپولیستها را میپذیرند، به این معنی نیست که آنها پاسخ یا راهحلهایی برای این مشکلات را ارائه کردهاند. ماهیت پوپولیسم اغلب بر این است که یا بههیچوجه پاسخی ارائه نمیکند و یا پاسخها به دلیل پیچیدگی مشکلات از کنار آن رد میشوند. زمانی که سیاستمداران و احزاب متقابلاً یکدیگر را به پوپولیسم متهم میکنند، معمولاً چنین مثالی آنجا صادق است.
ناکارآمدی سیاسی پوپولیستها لزوماً از سوی حامیان آنها نباید بهعنوان مشکل تلقی شود. چنانچه زمانی با این مسئله برخورد کردند، احزاب پوپولیست میتوانند مشروعیت خود را در نقش اپوزیسیون حفظ و از آن حمایت کنند.۶۶ اما واقعیت این مسئله را نیز تا حدی رد کرده است. درحالیکه حزب فورتاین هلند و حزب آزادی اتریش پس از ورودشان به دولت اُفت شدیدی را در بین رأیدهندگان داشتند، موفقیت پایدار حزب مردم سوئیس نشان میدهد که مقاومت در برابر همگرایی در اروپا، بدبینی به مهاجرت و گفتمان ضد اسلامی همراه با حضور آنها در دولت آنها را در رقابت خوب نگه داشته است. همچنین ایتالیا نیز دوره طولانی توسط ائتلاف راست پوپولیست، حزب فورسا برلوسکونی و لگا نورد رهبری میشد. حزب مردم دانمارک نیز اگرچه بهطور مستقیم در دولت حضور نداشت، اما از سال ۲۰۰۱ تا ۲۰۱۱ بهعنوان یک شریک دولت یا ائتلاف اقلیت لیبرال-محافظه کارها را با مسامحه همراهی کرد. آنها دولت را تحتفشار قرار میدادند و از این طریق قوانین مهاجرت و پناهندگی را تشدید کردند و برای ملی کردن سیاستهای اروپایی تلاش زیادی انجام دادند. پس از انتخابات سال ۲۰۱۵ که حزب مردم دانمارک بهعنوان قویترین نیروی سیاسی بالا آمد، نفوذ آنها همچنان بیشتر خواهد شد. از سوی دیگر کشورهایی وجود دارند که در مقابل رقابتهای پوپولیستی کمربند ایمنی بستهاند و فاصله را با آنها کاملاً حفظ میکنند. بهطور مثال در سوئد هیچگونه همکاری با حزب دموکراتهای سوئد وجود ندارد، حتی مذاکراتی بین آنها انجام نمیشود. همچنین ازنظر محتوای سیاسی نیز نمایندگان جریانهای اصلی مدت طولانی سعی کردند تا خود را از مواضع انتقادی احزاب چالش گر در مسئله مهاجرت و پناهندگی دور نگهدارند.
اگر هدف این نوع سیاست در این بود که جلوی حرکت پوپولیستهای راستگرا را بگیرند، رویکرد لیبرالهای سوئد به همان اندازه مانند دانمارکیها میتوانست در استراتژی تطابق ناموفق باشد. در انتخابات پارلمان سلطنتی در پاییز سال ۲۰۱۴ حزب دموکراتهای سوئد 12.9 رأی کسب کرد و توانست خود را به احزاب پوپولیست راست در کشورهای همسایه (اسکاندیناوی) ملحق کند. آنها در نظرسنجیهای اخیر حدوداً 20 درصد از آرا را به خود اختصاص دادند.۶۷
برآیند سخن
شکست در استراتژی رقابت چه رفتارها و عملکردهایی را توصیه میکنند؟ در کنار برخورد چالشی سیاسی مستقیم که خود بهعنوان توصیه محسوب میشود، چهار امر مهم برای مبارزه با ریشههای این جریانها ضروری هستند:
نخست اینکه در سطح اروپایی و ملی سیاستهایی نیاز است تا انسجام اقتصادی و اجتماعی جوامع علاوه بر بهبود به حد متوسط خود بازگردد. اهمیت این خودآگاهی که دولت رفاه این انسجام را به دست میآورد، در سالهای گذشته بهشدت کمرنگ شده است. این وضعیت خود را در مقایسه با رقابتهای بینالمللی نشان میدهد: هر چه اقتصادهای ملی خود را بیشتر به سمت بیرون باز کنند، از آنسو آموزش و مهارتهای بیشتری جهت حفظ رقابت و محافظت در برابر تهدیدها و خطرهای داخلی موردنیاز خواهند بود. اگر سیاست قادر به ایجاد یک جامعه بر اساس فرصتهای برابر و منصفانه نباشد، پتانسیل پوپولیسم بهطور قطعی افزایش مییابد.
دوم باید سعی کرد جهت مقابله یا رقابت با پوپولیسم راستگرا از جبهه خودش وارد شد؛ از نگاه سیاستهای ارزشی. این مسئله بهویژه برای احزاب سوسیالدموکرات که درک ارزشی مادی دارند، مشکل ایجاد میکند. آنها تنها زمانی میتوانند اعتبار ازدسترفته خود را باز پس گیرند که در مقابل مخالفت راستگراها با مدرنیزه شدن مدلی که توسط خود آنها ایجادشده مطابق با جامعه و نیازهای افراد ارائه کنند. این موضوع در سیاستهای مهاجرتی اهمیت زیادی دارد.۶۸ به همان اندازه که باید با رفتارهای هنجارشکن پوپولیست راست با قاطعیت برخورد کرد، به همان اندازه نباید تلاش شود تا تفاوتهای فرهنگی را به یک مشکل اجتماعی تقلیل داد.
سوم اینکه مهم است که سیاستها بهخوبی تشریح شوند، بهطور مثال اینکه چرا سیاستهایی که بازار را در سطح فراملی و اروپایی تنظیم میکند و اختیار عمل از سطح ملی را تا حدی میستاند، بااینحال جزئی از منافع ملی به شمار میرود. چالش مقابله با پوپولیسم چپ و راست به یک اندازه وجود دارد. شهروندانی که از اروپا خسته شدهاند تنها در صورتی از پروژه همگرایی اروپایی استقبال میکنند که عواقب اجتماعی و فرهنگی که از تحولات بازار ناشی میشود، بهطور انحصاری به سیاستهای ملی دولتها تحمیل نگردد. در دیگر زمینهها – مانند سیاست خارجی و دفاعی – ضروری است که نخبگان سیاسی ابتدا بر خود غلبه کنند و از خود بگذرند؛ در اینجا، غلبه بر اندیشههای ملی به خاطر مقاومت مردم شکست نمیخورد. این مسائل برای مردم قابلدرک خواهد بود.
و چهارم اینکه احزاب باید در مقابل مردم آزادانهتر برخورد کنند. این رفتار نیاز به درک متفاوتی از نمایندگی و سازمان دارد که با مدل امروزی هدایت از بالا توسط نمایندگان و احزاب کادری همخوانی ندارد. همچنین باید در مورد این مسئله تأمل شود که چگونه میتوان خلأ تأثیرگذاری و مشارکت مستقیم احزاب را پر کرد تا این خواسته از انحصار پوپولیستهای راستگرا خارج شود؛ و بالاتر از همه این موارد به فرهنگ جدیدی از داشتن «گوش شنوا» و برخورد نزدیک و بیواسطه نیاز است. در دموکراسیها لزوماً ارتباط نزدیک با مردم باعث دنبالهروی سیاستمداران از آنها نخواهد شد، بلکه باعث میشود تا «گوش شنوایی» به مردم هدیه داده شود. این مسئله نیازمند آن است که سیاستمداران نیازهای واقعی رأیدهندگان خود را بشناسند و یا دستکم از آن طفره نروند.
…
پینوشت:
این یادداشت ترجمهای بود از منبع زیر:
Frank Decker (2017): Rechtspopulismus in Europa, ein Überblick. In: Herbek, Rudolf/Große Hüttmann, Martin (Hrsg.): Hoffnung Europa – Die EU als Raum und Ziel von Migration. Nomos Verlag, Baden Baden, S. 179-193.
مترجمین: محمد زارعی/ پژوهشگر مطالعات آلمان و اروپا
فاطمه صیرفی/ پژوهشگر مطالعات زبان و فرهنگ آلمانی
…
۱. مقایسه شود با:
Frank Decker 2015: Art. „Rechtspopulismus“, in: Dieter Nohlen / Florian Grotz (Hrsg.), Kleines Lexikon der Politik, 6. Aufl. München, S. 535-538.
2. Front National
3. Lega Nord
4. Vlaams Blok
5. FPÖ
۶. برای مطالعه بیشتر:
Ernst Hillebrand (Hrsg.) 2015: Rechtspopulismus in Europa. Gefahr für die Demokratie? Bonn.
۷. برای مطالعه بیشتر:
Benjamin Moffitt 2016: The Global Rise of Populism. Performance, Political Style, and Representation, Stanford.
8. Dansk Folkeparti (DF)
9. Schweizerische Volkspartei (SVP Schweiz)
۱۰. همچنین حزب آزادی اتریش FPÖ را میتوان در این دسته معرفی کرد. آنها طی سالهای 2017 تا 2019 به همراه حزب مردم اتریش ÖVP در کابینه حضور داشتند؛ اما پس از یک رسوایی سیاسی کنار گذاشتهشده و دولت اتریش بهکلی منحل شد تا در انتخابات زودهنگام بار دیگر ترکیب دولت و ائتلاف مشخص شود.
11. Front National
۱۲. ابتدا با نام Vlaams Blok، بعداً با عنوان Vlaams Belang.
13. Lega Nord
14. Freiheitliche Partei Österreichs (FPÖ)
15. Jörg Haider
16. Jean-Marie Le Pen
17. Die Republikaner (REP)
18. Christlich-Soziale Union (CSU)
19. Baden-Württemberg
۲۰. حزب جمهوری خواهان آلمان در سال 1983 توسط فردی به نام فرانتس هندلوس Franz Handlos که از حزب سوسیال مسیحی بایرن جداشده بود، تأسیس شد. این حزب با توجه به گرایشهای افراطی که در ادامه پیدا کرد، طی سالهای 1992 تا 2006 توسط دادگاه قانون اساسی آلمان تحت نظارت قرار گرفت.
21. Forza Italia
22. Silvio Berlusconi
23. SVP
24. Christoph Blocher
25. Lijst Pim Fortuyn (LPF)
26. Partij voor de Vrijheid (PVV)
27. Independence Party (UKIP)
28. Perussuomalaiset
29. Alternative für Deutschland (AfD)
30. Sverigedemokraterna (SD)
31. MoVimento 5 Stelle (M5S)
32. Beppe Grillo
33. Europe of Freedom and Direct Democracy (EFDD or EFD)
۳۴. حزب جنبش پنج ستاره ایتالیا در انتخابات پارلمان ایتالیا در سال 2018 توانست 32.6 درصد از آرا را کسب کند؛ اما در انتخابات پارلمان اتحادیه اروپا در سال 2019 تنها 17.07 درصد از آرا را به دست آوردند.
35. Lawrence Goodwyn
36. Lawrence Goodwyn 1976: Democratic Promise. The Populist Moment in America, New York.
37. Helmut Dubiel 1986: Das Gespenst des Populismus, in: ders. (Hrsg.): Populismus und Aufklärung, Frankfurt am Main, S. 47.
38. Populist Party
39. Poujadisme
۴۰. برای مطالعه بیشتر:
Hanspeter Kriesi / Takis S. Pappas (Hrsg.) 2015: European Populism in the Shadow of the Great Recession, Colchester.
۴۱. برای مطالعه بیشتر:
Tim Spier 2010: Modernisierungsverlierer? Die Wählerschaft rechtspopulistischer Parteien in Westeuropa, Wiesbaden.
42. ÖVP
43. SPÖ
44. FPÖ
۴۵. این ترکیب قدرت در سال ۲۰۱۷ شکسته شد و دو حزب مردم و آزادی اتریش علیه حزب سوسیالدموکرات متحد شدند و کابینه دولت اتریش بدون آنها تشکیل شد؛ اما در ادامه، حدوداً دو سال پس از عمر ائتلاف دو حزب راستگرا، در پی رسوایی سیاسی رهبر حزب آزادی دولت اتریش منحل و ائتلاف راستها شکسته شد.
46. Synaspismos Rizospastikis Aristeras (Syriza)
47. Unidas Podemos
48. Transferunion
۴۹. برای مطالعه بیشتر:
Karin Priester 2012: Rechter und linker Populismus. Annäherung an ein Chamäleon, Frankfurt am Main.
۵۰. برای مطالعه بیشتر:
Carlos de la Torre (Hrsg.) 2015: The Promise and Perils of Populism. Global Perspectives, Lexington.
۵۱. برای مطالعه بیشتر:
Jan-Werner Müller 2016: Was ist Populismus? Ein Essay, Berlin.
52. Cas Mudde
۵۳. برای مطالعه بیشتر:
Cas Mudde 2017: Populist Radical Right Parties in Europe, Cambridge.
54. nativism
۵۵. برای مطالعه بیشتر:
Frank Decker / Marcel Lewandowsky 2012: Die rechtspopulistische Parteienfamilie, in: Uwe Jun / Benjamin Höhne (Hrsg.): Parteienfamilien, Opladen, S. 268-281.
56. protectionism
57. Angelo Panebianco
۵۸. اینجا منظور احزابی است که تنها موقع انتخابات و برای نتیجه گرفتن در انتخابات قبل از آن فعال میشوند.
۵۹. مراجعه شود به:
Angelo Panebianco 1988: Political Parties. Organization and Power, Cambridge, S. 264 f.
۶۰. احزاب کادری برخلاف احزاب بزرگ و جریانهای سیاسی در کشورها، حیطه عملکردی زیادی ندارند و تأثیر خود را بیشتر بر روند انتخابات میگذارند.
۶۱. Die Piraten Partei
۶۲. بااینوجود برای این ادعا مثالهای نقضی وجود دارد.
۶۳. مقایسه شود با:
Frank Decker 2004: Der neue Rechtspopulismus, 2. Aufl. Opladen, S. 33 ff.
۶۴. برای مطالعه بیشتر:
Frank Decker 2016: Die „Alternative für Deutschland“ aus der vergleichenden Sicht der Parteienforschung, in: Alexander Häusler (Hrsg.): Die Alternative für Deutschland, Wiesbaden, S. 7-23.
۶۵. برای مطالعه بیشتر:
Stijn van Kessel 2015: Populist Parties in Europe. Agents of Discontent? Basingstoke / New York.
۶۶. برای مطالعه بیشتر:
Frank Decker / Bernd Henningsen / Kjetil Jakobsen (Hrsg.) 2015: Rechtspopulismus und Rechtsextremismus in Europa. Die Herausforderung der Zivilgesellschaft durch alte Ideologien und neue Medien, Baden-Baden.
۶۷. حزب راستگرا و پوپولیست دموکراتهای سوئد در انتخابات سال 2018 توانست حدود 17.5 درصد از آرای پارلمان را به خود اختصاص دهد.
۶۸. برای مطالعه بیشتر:
Paul Collier, Exodus. Warum wir Einwanderung neu regeln müssen, München 2014.
سپاس از جناب زارعی بابت یادداشت های خوبشون
و
ممنون از سایت پولیتیکال
کارتون بیست بیسته