اگر تحولات نظام بینالمللی را برایند منافع بازیگران بدانیم، تحولات اخیر افغانستان و قدرت گرفتن مجدد طالبان در افغانستان به شرح زیر قابل تبیین خواهد بود:
معمای بزرگ امنیتی در نظام بینالملل کنونی، بنیادگرایی اسلامی و گسترهی نفوذ این تفکر و عملیات تروریستی در سراسر جهان به ویژه در منطقه خاورمیانه است. به حدی که امنیت انسانی در سراسر جهان تحت الشعاع تروریسم قرار دارد.
با وجود کنترل و مهار موج مهاجرت مردم به اروپا به دلیل عملیات تروریستی و جنگهای دههی اخیر در خاورمیانه، اکنون با پایان یافتن جنگ داخلی در سوریه و عراق مسألهی بازگشت اعضای داعش که تبعه اروپا و غرب هستند و خانوادههای آنها به کشورهای اروپایی، معضل امنیتی جدیدتر غرب به حساب میآید به گونهای که اروپا خواهان ماندن این افراد در همان خاورمیانه و عدم بازگشت انهاست.
بنا بر اظهارات مکرر رؤسای جمهور ایالات متحده، جمهوری اسلامی ایران کانون حمایت از تروریسم منطقهای است و کنترل حضور منطقهای ایران به مثابه یکی از شروط مذاکرات پسا برجامی. با بنبست فعلی مذاکرات و افق تاریک گشایش در مذاکرات برحامی و نیز روی کار آمدن دولت جدید اصولگرای ابراهیم رئیسی، یافتن راه جدید کنترل جمهوری اسلامی افزون بر تحریمهای اقتصادی و فشارهای مالی و پرهیز از جنگ نظامی مستقیم با ایالات متحده و ناتو در دستور کار امنیتی غرب قرار دارد؛ در این اوضاع و احوال با باز کردن جبههی جدید تهدید امنیتی در مرزهای شرقی ایران، علاوه بر بالا بردن هزینههای مالی و عملیاتی در حفظ امنیت مرزها و در حمایت از شیعیان افغانستان، میتواند به کاهش حضور منطقهای ایران از یمن تا سوریه و لبنان منجر شود.
مذاکرات اخیر غرب با طالبان در قطر با وجود سابقهی بیستساله هزینه مالی و آموزشی در افغانستان همچنان بر کم اثر بودن روند دموکراسی سازی در افغانستان تأکید دارد؛ بنابراین بنبست توانمندی و فساد سیستماتیک دولت در افغانستان از یکسو و تعاملات منطقهای طالبان از سوی دیگر و معاملات پشت پرده در قطر، منجر به فرصتیابی طالبان برای قدرت گرفتن مجدد شده است.
برایند خواست و منافع قدرتهای منطقهای مانند ایران، قطر و پاکستان از یکسو و قدرتهای فرا منطقهای مانند ایالات متحده و روسیه از سویی دیگر، همگی به حمایت از طالبان و سقوط دولت ضعیف افغانستان منجر شد.
لازم به ذکر است قدرت گرفتن طالبان در افغانستان میتواند مانند آهنربایی تمام خرده گروهها و افراد بنیاد گرای اسلامی را به افغانستان سرازیر کرده و در نهایت با تجمیع تروریسم به هدف واحدی برای عملیات جمعی جهانی برای نابود سازی آنها بدل گردد.
امارت اسلامی طالبان در افغانستان حتما چالشی امنیتی برای جمهوری اسلامی ایران خواهد بود زیرا بعید به نظر میرسد که غرب با تجربهی عراق و سپاه قدس و حشد الشعبی، اجازه ظهور و ساماندهی حشدالشعبی جدیدی در افغانستان را بدهد. گرچه توان مالی و لجستیک ایران نیز عامل محدود کننده خواهد بود. بنابراین در کوتاهمدت ممکن است ماه عسل کوتاهی میان طالبان با حامیان منطقهای شکل گیرد اما در میانمدت بدون شک طالبان به مشکل مهم امنیتی برای کشورهای منطقه بدل خواهد شد.
متاسفانه آیندهی امنیت انسانی و بهویژه زنان در افغانستان بسیار تاریک پیشبینی میشود و دامنهی این بحران حتما کشورهای همسایه و منطقه را تحت تاثیر قرار خواهد داد.