درسال ۱۹۵۹ یوگن بوردیک و ویلیام لدرر رمان پرفروشی را با نام «امریکایی زشت» منتشر کردند. رمان دربرگیرندههی انتقادات تند و تیز علیه شیخالسفرا و دیپلماتهای آمریکایی و فقدان احساس و درک فرهنگیشان در کشورهای محل خدمت خود در آسیای جنوبی است. نقدی از کتاب مذکور که اخیر منتشر شده است، دلیل اصلی انتقادات را چنین توصیف میکند: «این رمان تکبر بی حد و حصر و بیکفایتی سفرا و دیپلماتهای امریکایی را که بوردیک و لدرر شاهد بودند به تصویر میکشد.»
انتقاد آن دو نویسنده از سفرای آمریکایی دلایل فراوانی داشت از جمله بیمیلی برای یادگیری از محیط جدید, سماجتشان به دانستن این نکته که چه چیزی برای مردم کشور میزبان صلاح است بدون اینکه با آنان تبادل نظری کنند، سرگرم کردن خود با مهمانیهای تجملاتی و در آخر مشغول ساختن خود با میزبانی هموطنان امریکایی. در مقدمه این کتاب آمده است: «چیزی که ما به ترسیم کشیدهایم رویا و توهم ناشی از عصبانیت نیست؛ بلکه ارائه واقعیت به صورت یک داستان است. واقعیتی که در مواجهه با دیپلماتها در دنیای حقیقی بوقوع پیوسته است.» کتاب مذکور چنان سناتور پیشین جان اف کندی را تحت تاثیر قرار داد که او چندین کپی از آن را به تمام اعضای مجلس سنا ارسال کرد؛ بهطوریکه این مسئله منبع الهامی برای سفیران صلح شد.
امروزه نه تنها دیگر سفیران امریکایی متهم به ناآگاهی فرهنگی در مورد کشورهای میزبان خود نمیشوند بلکه به مدت یک سال پیش از اعزام به محل خدمت خود باید زبان، تاریخ، فرهنگ و سیاست کشور میزبان را هم فرا گیرند. این مورد بهطور یقین در مورد سفارت آمریکا در برلین، محلی که بهترین مامورین وزارت خارجه آمریکا گماشته میشوند، صدق میکند.
در کنار مسئولین خبره که بهعنوان سفرا و مقامات عالی در آلمان خدمت نمودهاند، اشخاص متخصص در امور خارجی، نظامی، اقتصادی و حقوقی نیز مانند جان مک کلوی، کنث راش، ورنان والترز، رابرت کیمیت و ریچارد هولبروک بههمراه کارمندان وزارت خارجه در امور آلمان مانند مارتین هیلن براندت، جان کورن بلوم و ج.د. بیندناگل هم حضور داشتهاند.
امروزه مشکلْ دیگر در وزارت امور خارجه نیست؛ بلکه در سیستم سیاسی انتصاب افرادی است که برای چنین شغلهای بسیار مهم سیاسی انتخاب میشوند. این انتخاب بیشتر برمبنای کمکها و حمایتهای کارزار انتخاباتی است تا بر اساس مهارت و دانش کافی در شناخت منطقه و مسائل سیاسی کشور میزبان. دولت ترامپ در گماشتن منصوبین سیاسی به اینسمتها به بالاترین رکورد دست یافته است: بهطوریکه ۴۵ درصد سمت سفرا به منصوبین سیاسی اختصاص داده شده، در حالیکه در دولت اوباما این مقدار ۳۰ درصد و در دوره بوش ۳۲ درصد بوده است! این درحالی است که متوسط کمکهای مالی به کارزار انتخاباتی ترامپ توسط منصوبین سیاسی بالغ بر ۱۸۹،۴۴۸ هزار دلار بود و در مقابل در دوره ریگان این مبلغ ۱۲،۹۱۶ دلار بود.
نمودار زیر مقادیر کمک به کارزار انتخاباتی توسط مدیران اجرایی و منصوبین سیاسی را نمایش میدهد.
اخیرا مقایسه جامعی از منصوبین سیاسی و مدیران اجرایی نتایج ذیل را در بردارد:
نخست اینکه در بررسیها مشخص شده است از سال ۱۹۸۰ به بعد، توانایی و قابلیتهای یک منصوب سیاسی، به نسبت یک مدیر اجرایی، در موارد مختلف مانند تبحر زبانی، اطلاعات کشور میزبان و منطقه مورد اعزام، تجربه در زمینه سیاست خارجی آمریکا و رهبری سازمانی، بهمراتب کمتر است. برای مثال اگر مسئله تبحر زبانی را در نظر بگیریم، مدارک زبانهای خارجه نشان میدهند که ۶۶ درصد مدیران اجرایی دارای استعداد و زودآموزی بیشتری در یادگیری زبان کشور میزبان بودهاند. در حالی که این مقدار برای منصوبین سیاسی ۵۶ درصد بوده است. درصورت کسر سِمَتهای سفارتی در کشورهای انگلیسی زبان، این اختلاف حتی بیشتر هم میشود. (۵۶ درصد درمقابل ۲۸ درصد)
بهطور خلاصه تعداد بسیار زیادی از سفرای امریکایی در برقراری ارتباط به زبان کشور میزبان ناتوان بودهاند و این موضوع کاملا برای افرادی که از خارج از حوزه وزارت امور خارجه، برای اینسمتها گماشته میشوند، صادق است.
ریچارد گرنل که در ۲ ژوئن ۲۰۲۰ استعفای خود را اعلام نمود، سمت خود را از طریق کمکهای مالی به کارزار انتخاباتی ترامپ بهدست نیاورده بود بلکه از طریق تلاشهایش که بهعنوان شخصیتی سازماندهنده و رسانهای برای گروههای گوناگون محافظه کار و افراد سیاسی بود، کسب نموده بود؛ وی همچنین از طریق فعالیتهای قابل ملاحظهای که در نقش دستیار رسانهای جان بولتون و زمانی که مفسر خبری فاکس نیوز بود شناخته شده بود. او درست همانند سفیران قبلی و برخلاف همتایان غربی و روسی خود، به زبان آلمانی صحبت نمیکرد ولی در استفاده از رسانههای جدید مهارت داشت. دید او در مورد نقش خود بهعنوان یک سفیر بهگونهای بود که گویی جهانبینی گستاخانه ترامپ را بازگو میکرد.
او در مصاحبهای با خبرگزاری «برایت بارت» در ژانویه ۲۰۱۸ در اقامتگاه خود در برلین گفت:
«من مصرانه در جهت قدرت بخشی به محافظه کاران و رهبران این گونه جنبشها در سراسر اروپا تلاش میکنم. متاسفانه موج فروانی از سیاستهای محافظه کاران، به دلیل سنگ اندازی جناح چپ از حرکت باز ایستادهاند.»
او خود را صرفا بهعنوان یک دیپلمات نمیدید و بهدلیل داشتن چنین جهان بینیای هم مورد تشویق جناح راست قرار گرفت. کیرون اسکینر، استادیار در رشته روابط بین الملل در دانشگاه کارنگی ملون، نویسنده شبکه خبری فاکس و مدیر برنامهریزی سیاسی در وزارت امور خارجه در سال ۲۰۱۸ تا ۲۰۱۹ درمورد گرنل میگوید: «او بیشتر از سفیران پیشین خود در رسانههای عمومی حضور دارد و مرتبا با ما در مورد عملکرد رییس جمهور درقبال اروپا و آلمان تبادل نظر میکند. از نظر من این کمک بزرگی برای کشورهای دو طرف اتلانتیک است.»
مهمترین مزیت انتخاب یک منصوب سیاسی برای سمت سفیری این است که او با رییس جمهور ارتباط مسقیم دارد و مشکلاتی که ممکن است کاخ سفید سهوا در نظر نگیرد را به سمع رییس جمهور برساند. چنانچه سفیر پیشین جان کورن بلوم در این باره گفته است:
«بهجای ایرادگیری از گویش تند [لحن متفاوت] ریچارد بهتر است از این موقعیت برای گفتوگو با کسی که از انعکاس و بازگویی نظرات رییس جمهور واهمهای ندارد و به دستیاران ارشد او هم دسترسی دارد، بهره ببریم. چه گفتههای ریچارد گرنل برایمان خوشایند باشد و چه نباشد، او میتواند مهمترین رابط و مفسر بین آلمان و رییس جمهوری باشد که در ظاهر از مناسبات و وظایف دیپلماتیک دلزده شده است.»
ترامپْ تعهد آهنین امریکا به حفظ امنیت و تجارت جهانی را از بین برد یا حداقل بهطور متقاعدکنندهای تهدید به نابودیاش کرد. این کار باعث شد تا همپیمانان و شرکای تجاری آمریکا به خود بیایند و بیشتر به رابطه خود به این کشور توجه کنند.
این مسئله برای سفیران پیشین مانند ریچارد هول بروک یا رابرت کیمیت، هم صدق میکرد و برای دولتمردان آلمانی، ارتباط مستقیم آنها با کاخ سفید ارزشمند بود. سفرای پیشین آمریکا مانند ورنان والترز، ریچارد بارت هول بروک و کورن بلوم، به ندرت محتاط بودند و به همین خاطر باور عموم در آلمان را بهچالش میکشیدند.
براساس مشاهدات و بررسیهای هِنری نائو، گرایش خاصی در سیاست خارجی ترامپ در رابطه او با اروپا وجود دارد:
«بهطور کلی سیاستهای واقعگرایانه و ملیگرایانه ترامپ همان نسخهای است که ممکن است یک طبیب برای پایدار نگه داشتن و حفظ نظم جهانی تجویز کند. این نظر من بهعنوان یک ملیگراست که رویکرد ارزشمحور و با خشونت کمتر را ترجیح میدهد. تاکید رییس جمهورهای پیشین عمدتا در مورد تقسیم وظایف و توازن در داد و ستد بود، درصورتیکه برای رسیدن به ایناهداف، تلاش چندانی نکردند. رویکرد بینالمللی و سیاست خارجی آنها تنها مایه قوت قلب همپیمانان آمریکا بود و این کشورها که دیگر فشاری روی خود نمیدیدند، بهراحتی از رهبری آمریکا سوءاستفاده میکردند. تغییر چنین شرایطی مستلزم رویکرد اصولی و تحول از پایه بود. ترامپْ تعهد آهنین امریکا به حفظ امنیت و تجارت جهانی را از بین برد یا حداقل بهطور متقاعدکنندهای تهدید به نابودیاش کرد. این کار باعث شد تا همپیمانان و شرکای تجاری آمریکا به خود بیایند و بیشتر به رابطه خود به این کشور توجه کنند. حالْ آینده جهانیگرایی بیشتر به عملکرد آنان بستگی دارد نه به آمریکا. کشورهای همپیمان پس از ۷۵ سال تحت لوای آمریکا بودن یا باید اکنون مسئولیتهای خود را در قبال امنیت و تجارت جهانی بپذیرند یا ملی گرایی، آنها را به گذشته بازخواهد گرداند.»
ریچارد گرنل این رویکرد را در آلمانی که سالها تحت رهبری محتاطانه آنگلا مرکل و ائتلاف بزرگ فرسوده و از پا افتادهی حکومتی بوده است اجرا کرد. حقیقت این است که ترامپ و گرنل از آلمان ناامید شده بودند و این ناامیدی نیز در دولت اوباما دیده میشد. نائو به این نکته اشاره میکند که برخورد ملایم دولت اوباما و رابطه نزدیکش با انگلا مرکل موجبات تغییر در سیاست آلمان را فراهم نکرد. البته که اوباما بهطور واضح از سیاست بهرهبردارانه اروپا ناراضی بود و اگر شخصی ناخوشایند باشد به اینمعنی نیست که حرف او همیشه غیر قابل قبول است. گرنل از مشکلات داخلی مانند پروژه خط لوله گازی نورد استریم ۲ با روسیه یا توان دفاعی المان انتقادهای اساسی و درست میکرد. همچنین انتقاد وی از انگلا مرکل در دادن مجوز مشارکت به هوآوی در پروژه شبکه ۵جی نیز بجا بود. اما حالا که او در حال ترک برلین و مقامش است، جایگاه امریکا در آلمان را بسیار ضعیفتر از زمانی میبیند که کار خود را در آلمان آغاز کرده بود.
نظر سنجی اخیرموسسه Körber نشان میدهد ۳۷ درصد آلمانیها مایل به مشارکت با امریکا هستند؛ درحالیکه ۳۶ درصد همکاری نزدیک با چین را ترجیح میدهند. تا همین اواخر یعنی سپتامبر ۲۰۱۹، اختلاف این مقدار ۲۴درصد (همکاری با چین) به ۵۰ درصد (همکاری با امریکا) بود. تنها ده درصد از مردم باور دارند که امریکا مهمترین شریک تجاری آلمان است و تنها یکسوم از آنان رابطه بین آمریکا و آلمان را مفید میدانند، در حالیکه دو سوم احساس میکنند این رابطه مضر است.
ویروس کرونا و شرایط موجود باعث تخریب وجهه آمریکا در دید ۷۳ درصد از آلمانیهای مورد پرسش قرارگرفته در این نظرسنجی شده است که این مقدار درمورد چین تنها ۳۶ درصد بوده است. ترامپ بیش از گرنل مسئول کاهش درصد محبوبیت امریکا در آلمان است؛ ولی سیاست یا همه یا هیچ گرنل باعث بیزاری سیاسیون در برلین و طیف وسیع روشنکفر آلمان از آمریکا شد.
اظهارات کاملا صریح او راجع به قدرت بخشیدن به احزاب راستی اروپا از حد و مرزهای آنچه دیپلماتها مجاز به انجامش بودند فراتر رفت. بهویژه در کشوری مانند آلمان با گذشتهای که قدرت حزب راست افراطی در آن حاکم بوده و هم اکنون شاهد خیزش حزب AFD است.
تعداد بسیاری از رهبران سیاسی بارها درخواست احضار او را نمودند؛ او به یقین در نظر صدراعظم المان یک عنصر نامطلوب بهشمار میرود! کلیدیترین نقش یک سفیر پیدا کردن راههای برقراری ارتباط سیاستمدارن کشورش با سیاستگذارن اصلی کشور میزبان است ولی تنها نگرانی ریچارد گرنل راضی نگه داشتن رییس جمهور کشورش بود و با اینکار شرایط را برای آلمان در پذیرفتن خواستههای آمریکا دشوار نمود. هر فراخوانی برای افزایش بودجهنظامی آلمان با استدلالِ «اگر این کار برای خوشایندی ترامپ باشد، آن را انجام نمیدهیم.» رد شد؛ همین قضیه راجع به مسئله سیاست آلمان در مقابل چین هم صدق میکند، مسئلهای که نقطه اتکای جدیدی در روابط آلمان و آمریکاست. مخالفت آشکار گرنل در برابر هوآوی، شرایط را برای آلمانیها ،ازجمله سرویس امنیتی و اطلاعاتی، در مقابله آنها با نقش عظیم این شرکت چینی در آلمان، دشوار نمود.
افزون بر این، درست است که موضعگیری آمریکا در مورد ماجرای پروژه گازی نورد استریم ۲ کاملا بجاست اما دلایل دولت ترامپ برای متوقف کردن این پروژه، از طرف دولت آلمان بیشتر به بهانهای برای فروش گاز LNG آمریکا تعبیر میشود تا بعنوان نگرانیِ منطقی او از گسترش نفوذ روسیه در آلمان.
آلمانِ امروز، همان آلمان غربی نیمه مستقل گذشته نیست. کشوری که زمانی برای حفظ امنیت خود کاملا وابسته به ایالات متحده آمریکا بود و به آن بهعنوان «وطن جایگزین» یا الگو نگاه میکرد. چنیننگرشی دیگر در آلمان وجود ندارد و این رفتار قلدرمآبانه از خواسته این کشور برای داشتن سیاست مستقل خبر میدهد.
گرنل در انجام یکی دیگر از مهمترین وظایف خود بهعنوان سفیر هم موفق نبود: انتقال نظر و علایق کشوری که در آن مشغول به خدمت بود. او همانند بلندگوی یک طرفهای بود که هیچ تلاشی برای ایجاد ارتباط واشنگتن با مهمترین همپیمانِ آمریکا نکرد. این دقیقا برخلاف ارتباط بدون اصطکاک دو کشور در زمان اتحاد آلمان شرقی و غربی است که رهبری آن را وزارت امور خارجه به ریاست جیمز بکر برعهده داشت. اعتبار آمریکا در آلمان هیچگاه به اندازهی آن زمان به بالاترین حد خود نرسید.
زمانی که ارتباط دو کشور در دوره جنگ عراق دچار اخلال شد، این دیپلماتها بودند که آن را احیا کردند. یکی از مسئولین پیشین امریکایی که در جریان رابطه آلمان و آمریکا، در زمان اتحاد آلمان شرقی و غربی و همینطور جنگ عراق، حضور داشت، در اینباره به من گفت: «راههای زیادی برای مخالفت وجود دارد بدون اینکه در اذهان عمومی از خود چهره مخالف و ناخوشایند ساخت و ریچارد گرنل در این مورد موفق نبود. من تعداد بسیار زیادی از مامورین وزارت خارجه را میشناسم که در زمان بوش پسر، نماینده و مامور ارائه نظر و موضع گیریهای دولت امریکا درمورد جنگ عراق بودند و با وجودی که از این کار متنفر بودند ولی مسئولانه آن به انجام رساندند و از انتقاد کردن غیرضروری از آلمان بهدلیل مخالفتش با جنگ عراق اجتناب کردند. دلیل این کار کم کردن آسیب به روابط بود در زمانی که گروه چنی/رامسفلد از موضعگیری آلمان خشمگین بودند. این دیپلمات ها پاداش خود را برای مواجهه با مخالفتهای سرسخت گرفتند، بدون آنکه پایههای اعتماد بین ارتشیان، دیپلماتها و سرویسهای امنیتی را از بین ببرند. و اکنون جای شک است اگر همین مقدار اعتماد هنوز هم در بین مسئولین حوزه امورخارجه دو کشور وجود داشته باشد.»
خروج ریچارد گرنل اوضاع را بهطور معجزهآسا و ناگهانی بهتر نخواهد کرد. گرنل در توییت خداحافظی خود نوشت:
اگر فکر میکنید فشار امریکا بر روی شما کمتر شده، اشتباه میکنید. شما امریکاییها را نمیشناسید”
در اخر یادگاریای هم از خود به جا گذاشت و آن اعلام یکجانبه خروج ۹۵۰۰ نفر از نیروهای ارتش امریکا از آلمان بود!
ادامه رهبری ماموریت دیپلماتیک امریکا در آلمان به عهده یک کاردارِ زن رابین کوئین ویل گذاشته شده است. او به زبان آلمانی تسلط دارد و دیپلماتی است با تجربه فراوان در امور اروپا و آلمان. ممکن است به او نیز مانند سفیران قبلی همان دستور العملهای کاری پیشین را ارائه کرده باشند اما او از طرف همتایان آلمانی خود جدی گرفته خواهد شد.
او قادر خواهد بود پیام کشور خود را ماهرانه انتقال دهد اما بدون شک فاقد ارتباط نزدیک به حلقه داخلی دولت ترامپ است. فعالیتهای او به احتمال زیاد در جهت کنترل آسیب به روابط دو کشور خواهد بود ولی این تنها چیزی است که میشود پیش از انتخابات آمریکا به آن امید بست. گرچه آسیب به این رابطه بسیار جدی بوده و ترمیم ناگهانی آن تقریبا غیرممکن است.
…
منبع: انستیتوی مطالعات معاصر آلمان (+)
مترجم: لیلا سعدی