«جیمز فالوز»، تحلیلگر پایگاه آمریکایی «آتلانتیک» در یادداشتی ضمن مقایسه تحولات سال های 1968 و 2020 آمریکا نوشت، این مقایسه درس های ناامیدکنندهای برای زمان حال آمریکا ارائه میکند.
در این یادداشت آمده است سال 1968، فاجعهبارترین سال در تاریخ مدرن آمریکا بود؛ ولی اکنون سال 2020 که حدود هفت ماه تا پایان آن باقی مانده، دومین سال فاجعهبار در تاریخ مدرن این کشور نام گرفته است. مقایسه این دو سال سبب می شود تا دلایل اندکی برای آسودگی خاطر و دلایل متعددی برای نگرانی داشته باشیم.
چگونه ممکن است سالی بدتر از سال جاری که طی آن شمار بیکاران آمریکایی بیشتر از دوران رکود بزرگ است و رقم بالاتری از مردم در قیاس با جنگهای چند دههای آمریکا، بدون دلیل میمیرند، وجود داشته باشد؟
چگونه ممکن است نظم داخلی در آمریکا فرسودهتر و شکستخورده تر از آن چه در هفته گذشته بود – انتشار ویدئویی که در آن یک افسر پلیس شهر «مینیاپولیس» در کمال آرامش «جورج فلوید» شهروند سیاهپوست آمریکایی را آن هم زمانی که سایر افسرها با همان آرامش به صحنه قتل مینگریستند، به قتل رساند و سبب رقم خوردن اعترا هایی خودجوش شد- به نظر برسد؟ اعتراضهایی که در شماری از شهرها به غارت یا ویرانی منجر شد و سپس در برخی از شهرها به شکلی از حضور پلیس و سربازان انجامید که گویا حمله به بغداد در سال 2003 در حال تکرار است؛ حضوری که خشونتها را گستردهتر کرده و با بهره گرفتن از تاکتیکهای قهرآمیز، بروز اعتراضهای جدید را شتاب بخشیده است.
اگرچه در ابتدای امرْ بیشتر بازداشت شدگان از سوی پلیس غیرنظامیان بودند، این روند به سرعت در شهرهای گوناگون – نخست در مینیاپولیس، سپس در «لوئیزویل»، «سیاتل»، «دیترویت» و جاهای دیگر- تغییر یافته و به شکل هدف قرار گرفتن خبرنگاران از سوی پلیس درآمد؛ امری که بیش از تصادفی بودن، نشاندهندهی اقدام عامدانه بود.
در مینیاپولیس، «عمر خیمنز»، خبرنگار سیاهپوست «سی ان ان» در حین گزارش زنده تلویزیونی بازداشت شد. ضمن این که به اذعان «مولی هنسی فیسک»، خبرنگار «لس آنجلس تایمز»، اعضای گشت ایالتی «مینه سوتا» در مینیاپولیس، به گروهی ده نفره از خبرنگاران که همگی آنها دارای کارت شناسایی بوده و با فریادْ خود را خبرنگار معرفی میکردند، نزدیک شده و آنها را در نقطه خالی (محدودهای که در آن میتوان هدف را از ناحیه مرکزی یا حیاتیاش با اسلحه یا مهمات هدف قرار داد، بدون این که تیرانداز یا عامل هدف گیری نیازی به تنظیم سلاح داشته باشد) هدف شلیک گاز اشکآور قرار دادند.
در «لوئیزویل»، «کیتلین راست»، گزارشگر «WAVE 3»، وابسته به شبکه خبری «NBC» و «جیمز دابسون»، فیلمبردار تیمش در حین پوشش حوادث روز، بهطور مستقیم هدف شلیک اسپری فلفل قرار گرفتند؛ اما گزارش خود را قطع نکردند.
در «دیترویت» نیز یک خبرنگار آزاد با نام «جِی سی رندل» حتی به رغم نشان دادن کارت خبرنگاری خود، هدف شلیک اسپری فلفل قرار گرفت. نمونههای دیگر از این دست حوادث در حال جمع آوری است.
براساس بررسی دقیق کمیته حمایت از روزنامه نگاران، «دونالد ترامپ»، از حدود سه سال پیش، توصیف مطبوعات با عنوان «دشمن مردم» را آغاز کرد. این اصطلاح توهینآمیز با ریشهای خطرناک و ضد انسانی، در طول انقلابهای فرانسه و روسیه و برخی دیگر ادوار، با هدف غیرقابل قبول خواندن اقدامات آنان مورد استفاده قرار میگرفت. این شرورانهترین و خطرناکترین تعریف ممکن از روزنامه نگاری از سوی افراد در قدرت به هنگام مواجهه با حملات است. این دقیقا همان اقدامی است که ترامپ چند بار در توییتهای خود به آن دست زده است.
بیشتر بخوانید: ترامپ به مراتب بدتر از نیکسون
همهی اینها بد است و بدتر نیز میشود و با این وجود چگونه میتوان تحولات امسال را با دور گذشته آن در سال 1968 مقایسه کرد. طبیعتا امکان مقایسه عینی رنج و سردرگمی وجود ندارد. ترس، از دست دادن، آوارگی و ناامیدی به حدی برای افرادی که با آنها مواجه میشوند، واقعی هستند که دیگر برایشان اهمیتی ندارد که چه بر سر افراد دیگر در سایر ادوار افتاده است.
اما آن چه همگان از سال 1968 به یاد میآورند، عبارتند از: ترورهای متعدد، جنگ خارجی، قتل عام و خونریزی داخلی و هرج و مرج و اختلاف سیاسی. به نظر میرسد روشی که بخشهایی از آمریکا در هفتهی گذشته برای واکنش به بیعدالتیها نشان دادند، راهی است که روز به روز از سوی شمار بیشتری از آمریکاییها اتخاذ میشود.
نویسندهی این یادداشت در مقایسه سالهای 1968 و 2020 در تشریح ترورهای متعددی که در سال 1968 به وقوع پیوست، به ترور «مارتین لوترکینگ»، یکی از مهمترین رهبران مبارزات اخلاقی آمریکا و «رابرت اف کندی»، نامزد دموکرات انتخابات ریاست جمهوری، اشاره کرده و نوشت:
«آمریکا خوش شانس است که ترورهای مهم تاریخ سیاسی اخیرش، همانند موارد مشابه قرنهای گذشته به نقطه عطفی در سیاست این کشور مبدل نشدند.»
وی در ادامه در توضیح چالش جنگ خارجی در سال 1968، به اوج رسیدن جنگ «ویتنام» را که از چند سال پیش از سال 1968 آغاز شده و سبب مرگ روزانه 50 سرباز آمریکایی و شمار بیشتری از ویتنامیها میشد، یادآوری کرده و نوشت که شاید مورخان نظامی از منظری کاملا نظامی به درگیریهای میان «ویت کنگ» و «ویتنام شمالی» در اوایل فوریه 1968 بهعنوان پیروزی بدتر از شکست نیروهای ضد آمریکایی بنگرند؛ ولی باید توجه داشت که آن حادثه مهر تاییدی بر عبث بودن تلاش آمریکا در این کشور بود؛ چراکه جنگ تا 7 سال دیگر ادامه یافت و در نهایت به متهم شدن سربازان آمریکایی به ارتکاب جنایت جنگی منجر شد.
فالوز در ادامه برای روشنتر شدن موضوع قتل عام داخلی سال 1968 نوشت که ترامپ در سخنرانی آغاز به کار خود در مورد «قتل عام آمریکایی» سخن گفته بود و به کلیه روسای جمهور سلف خود هتاکی کرده بود، اخیرا به همت خودْ نوعی از قتل عام را رقم زده است. در سال 1968 بیش از 100 شهر آمریکا، در پی کشته شدن سه و زخمی شدن 12 سیاهپوست آمریکایی از سوی گشت بزرگراه و پلیس «کارولینای جنوبی» در اعتراضهای ضد نژادپرستی متعاقب قتل لوترکینگ، در مقیاسی وسیعتر از تحولات اخیر به معنای واقعی کلمه در آتش میسوختند.
به زعم فالوز هرج و مرج سیاسی سال 1968 در آمریکا نیز در پی آشکار شدن آسیبپذیری و ضعف «لیندون جانسون» در مقابل سناتور دموکرات مخالف جنگ ویتنام بالا گرفت و سبب نامزدی کندی شد که به کنارهگیری جانسون از رقابتها انجامید؛ اقدامی که نمیتوان از ترامپ انتظار داشت؛ ولی این روند در ادامه به تحولات و فجایع دیگری انجامید که مداخله خارجی در انتخابات آمریکا یکی از آنها بود.
فالوز در ادامه مقایسه تحولات سال 1968 با تحولات سال جاری نوشت:
«1968 سالی که ریچارد نیکسون، کشوری ملتهب را تحویل گرفت، سالی بد و تلخ بود که موج مرگبار آنفلوآنزای هنگ کنگی شیوع یافته بود، اما برخلاف سال جاری شاهد اقتصادی رو به رشد بود. از برخی جهاتْ ممکن است مقایسه سالهای 1968 و 2020 سبب شود آمریکاییهای امروز، احساس بهتری داشته باشند یا دستکم با این بهانه که اوضاع قبلا به شدت هولناک بوده، آشفتگیهای اخیر را نادیده بگیرند.» ولی در این مقایسه به دو مفهوم متقاطع میرسیم:
نخست این که همه افراد خواهان حضور در قدرت در آن ایام، افرادی شایسته و دارای تجربه حکومتداری بودند که بر وظیفه رییس جمهور بهعنوان نماینده کل مردم آمریکا تاکید و باور داشتند. همگی آنان مانند همه شخصیتهای قدرتمند دارای غرور، افراطگرایی و تعصب به علاوه فساد بودند؛ ولی در عین حال همه آن چه را که از آنان انتظار میرفت، میدانستند و تصدیق میکردند. برای درک این تفاوت کافی است به سخنرانی آغاز به کار ترامپ در «کلیولند» در سال 2016 با سخنرانی نیکسون در کنوانسیون جمهوریخواهان در سال 1968 رجوع کنید. در حالی که ترامپ تنها حرف زدن از خود و منتقدانش را میداند، نیکسون دستکم میتوانست آمریکاییها را حتی حول یک پیام جعلی گرد هم بیاورد.
دومین واقعیتی که در مقایسه سالهای 1968 و 2020 ارزش تامل دارد، شباهت این دو سال است. نیکسون میدانست که عامل بروز اختلال و هرج و مرج، بهویژه رفتارهای آشفته و ناهنجار آمریکاییهای سیاهپوست در مواجهه با پلیس، یکی از قویترین سلاحهای اوست.
با نگاهی به سخنان وی در کنوانسیون جمهوریخواهان این امر را که «مردم در هنگام ترس، کسی را میخواهند که مدعی باشد قدرتمند است»، بهتر درک میکنیم. ریچارد نیکسون در سال 1968 بیش از ترامپ در سال 2020 توانست این باور را جا بیندازد. وی در آن سال در انظار آمریکاییها بهعنوان رییس جمهوری دیده میشد که در عرصه خارجی میتواند در مقابل آن چه در مورد کشورش اشتباه پیش میرود، بایستد درحالیکه ترامپ بهعنوان رییس جمهوری دیده میشود که باید از مدیریت خود و رکود اقتصادی که شامل نرخ بیسابقه بیکاری میشود، دفاع کند.
در واقع اعتراضهای سال 1968 و ترس از بینظمی بهویژه ترس از بینظمی ناشی از اعتراض سیاهپوستان، مردم را به سمت نیکسون به عنوان مدافع و نامزد نظم و قانون سوق داد. این در حالی است که ترامپ برخلاف نیکسون نه تنها این مسئله را درک نکرده، حتی متوجه نیست که واکنش جدی در برابر بینظمی افرادی که وی آنها را «دیگران» و «دشمن» نامیده، اصلیترین یا به عبارت بهتر تنها امید او برای پیروزی در انتخابات است. او وعده خود مبنی بر پایان دادن به قتل عام آمریکایی را از یاد برده و در تلاش است اوضاع را بدتر کند!
…
منبع: وبسایت آتلانتیک